پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه

تعداد صفحات: 206 فرمت فایل: word کد فایل: 3863
سال: 1390 مقطع: کارشناسی ارشد دسته بندی: ادبیات فارسی
قیمت قدیم:۳۸,۴۰۰ تومان
قیمت: ۳۲,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه

    پایان نامه  برای دریافت  درجه کارشناسی ارشد (M.A)

    گرایش: زبان و ادبیات فارسی

    مقدمه

    پس از سپاس و ستایش خداوندی که حمد را بهای نعمتهایش و پناهگاه از بلایش و وسیله ای به سوی بهشتش و سبب فزونی احسانش قرار داده و درود بر فرستاده اش, پیامبر رحمت و رهبر رهبران و چراغ فروزان امت , پیامبر برگزیده از دودمان بزرگواری و عصاره مهتری و بزرگی , از گشتگاه شرف و پاکی و شاخسار بلند پربار و برگ و درود بر خاندانش که چراغ فروزان و پاسدار امت و مشعل گاه روشن دین و معیار سنگین فضل و فضیلت, درود خداوندبر همه آنان باد , درودی در برابر فضلشان و پاداش برکردارشان و شایسته پاکی فرع و اصلشان, مادامی که سپیده می درخشد و ستاره طلوع کرده غروب می کند.

    آشنائی با مولف نهج البلاغه

    مروری بر زندگانی سید رضی (ره )

    الف : عصر طلائی تمدن اسلامی

    قرن چهارم هجری را باید عصر طلائی تاریخ تمدن اسلامی نامید. عصری که با وضع جدید سیاسی, اجتماعی در زمان خلفای عباسی و قدرت یافتن جریانهای شیعی دیلمیان و آل بویه و تضارب افکار و اندیشه های سیاسی و اجتماعی , اوضاع جدیدی برای ارائه آثار و اندیشه ها فراهم شد. عصری که در مرکز خلافت اسلامی ( بغداد) اندیشمندان بزرگ؛ اعم از شیعی و سنی و زیدی و اسماعیلی و حتی متفکران اقوام و ملل مختلف غیر مسلمان ؛ در زمینه های مختلف علوم و فنون به عرضه دیدگاهها و نظریات خود پرداختند و آثار بدیعی را پدید آوردند و برای آیندگان به یادگار نهادند؛ مرحوم سید رضی (ره) در چنین عصری به دنیا آمد.

    ب : زادگاه و خانواده

    ابوالحسن محمد ابن ابی احمد؛ حسین ابن موسی ابن محمد ابن موسی ابن ابراهیم ابن موسی ابن جعفر ابن محمد ابن علی ابن الحسین ابن علی ابن ابیطالب ( ع) معروف به سید رضی در سال 359 هجری قمری در بغداد دیده به جهان گشود و در سال 406 هجری قمری در سن 47 سالگی از دنیا رحلت فرمود.خاندان سید رضی یکی از خاندانهای بزرگ علمی و دینی و پارسای شیعه امامیه است که نسبش به پیامبر – صلی الله علیه و آله – و امیر الموئمنین – علیه السلامو فاطمه زهرا- سلام الله علیها – میرسد.

    سید رضی از جانب پدر با پنج واسطه به حضرت موسی بن جعفر ؛ امام هفتم – علیه السلام می رسد به همین جهت اورا موسوی نیز می خوانند و از جانب مادر به امام حسین- علیه السلام- منتسب می شود. از این رو اورا "ذوالحسبین"نیز میگویند؛ که خود در جاهای مختلف از جمله در اشعار خود به اجداد وبه حسب و نسب خویش افتخار می کند.

    پ : پدر

    سید رضی "حسین ابن احمد" معروف به "طاهر ذوالمناقب "شخصیتی بزرگ داشت و مردی بلند آوازه بود و به عنوان نامی ترین شخصیت علوی بارها به منصب " نقابت " ( سرپرستی علویان و سادات) دودمان ابوطالب در بغداد منصوب شد.عضدالدوله دیلمی هنگامی که وارد بغداد شد ؛ چون نفوذ اورا درمیان شیعیان دید از وی       می‌ترسید ؛ از این رو دستگیرش کرد و به قلعه فارس(شیراز) فرستاد و درآنجا به زندان افکند .

    حسین ابن احمد که به "ابو احمد " مکنا بود ؛ هفت سال یعنی تا پایان عمر عضدوالدوله در زندان ماند ؛ تا اینکه پس از مرگ او ؛ فرزندش " شرف الدوله " – که حاکم کرمان بود – درراه سفر به بغداد؛ ابو احمد را از زندان آزاد کرد وبا خود به بغداد برد.

    سید رضی پدرش را بسیار دوست می داشت ؛ در مدت هفت سالی که پدرش در زندان بود ؛ درفراق وی آرام نداشت و ایشان- که در آن ایام چهار ده سال بیشتر نداشت – قصیده ای غرا در هجران پدر سرود و برای وی در زندان شیراز فرستاد ؛ قصیده ای که دل هر خواننده ای را می لرزاند و هر چشمی را می گریاند.

    ابو احمد در اواخر عمر نابینا شد و در سن 97 سالگی دار فانی را وداع گفت.

    ت : مادر

    مادر سید رضی ( رحمها الله) فاطمه دختر حسین ابن حسن ابن علی ابن حسن ابن علی ابن عمر ابن علی ابن الحسین ابن ابی طالب( علیه السلام) بود؛ زنی با شخصیت ؛ فاضله، پارسا و بلند نظر بود.

    این بانوی با فضیلت و فداکار در وضعیتی که پدر خانواده به مشاغل اجتماعی مشغول بود وبعدها که در زندان و تبعید گرفتار بود, به سرپرستی و تربیت دو فرزندش ( سیدرضی و سید مرتضی ) با نظری بلند و پشتکارعالی همت گماشت و برای رشد و شکوفائی استعدادهای آنان از هیچ کوششی فرو گذار نکرد از این رو ؛ طبیعی بود که سید رضی (ره) مادر خودرا بسیار دوست می داشت و پس از فوت مادر برای وی مرثیه سرایی کرد. سید رضی در رثای مادر خویش مرثیه ای تاریخی سروده که بیش از آن که نوحه گری در فقدان مادر باشد ؛ خصلتهای نیک و صفات ارزشمند و بر جسته وی را درآن بر شمرده است. بیتی از آن قصیده بدین شکل است :

    لَو کانَ مِثلَکَ کُلُّ اِمِّ بَرَّهِ               غَنِیَ الیَنُونَ بَها عَنِ الآباءِ

    " هرگاه مائران نیکوکار , همانند توبودند, فرزندان از وجود پدر بی نیاز می گشتند".

    این بانوی بزرگوار در ذی الحجه 285 هجری قمری زمانیکه از عمر سید رضی 26 سال بیشتر نگذشته بود , از دنیا رفت .

    ث : جایگاه علمی و اساتید سید رضی

    سید رضی (ره) همراه برادر بزرگش سید مرتضی از خردسالی به فراگیری علوم و فنون متداول عصر پرداخت. علم نحو و دستور زبان عربی را نزد سیرافی ؛علم فقه و احکام دینی را نزد شیخ مفید, علم حدیث را نزد محمدبن عمران مرزبانی و ابوابی از فقه را نزد محمد بن خوارزمی آموخت. علم قرائت قرآن را با همه روایاتش نزد ابو حفص عمر ابن ابراهیم کنانی و شرح اصول خمسه را نزد قاضی عبدالجبار معتزلی, که هریک در رشته خود سرآمد اساتید فن بودند, فرا گرفت .

    درپاره ای از علوم ادبی از ابوالفتوح ابن جنی و قسمتی از فنون بلاغت و آیین سخنوری را از ابن نباته بهره برد.

    سید رضی (ره ) از هفده سالگی به تدریس و تالیف علومی که آموخته بود , پرداخت.وی , در فراگیری علوم و فنون بسیار حریص بود و از هرکه می توانست بهره منمد شود, خودداری نمی کرد و در این خصوص میان شیعه و سنی و مسلمان و کافر فرقی نمی گذاشت.

    ج : تالیفات و کتب سید رضی

    سید رضی (ره) د رعلوم و ادبیات عرب استادی توانا بود , به گونه ای که آثار وی در ادب و تفسیر و فقه کلام و حدیث, بیانگر فکر مواج و اندیشه ژرف و مهارت و استادی اوست.سید رضی شاعری استاد , نویسنده ای بلیغ و چیره دست و دانشمندی دین شناس و مولفی پرتوانبوده است , چنانکه در دوران زندگی خویش مناصب بزرگ و پر مسئولیت نظیر نقابت سادات علوی و نظارت بر دیوان مظالم و امارت حاج را از سوی امرای آل بویه وتصویب خلیفه عباسی عهده دار بوده و با مسائل سیاسی, اجتماعی و عرف جامعه آشنائی نزدیک داشته است.سیدرضی در حقیقت مرد دین و سیاست و علم و ادب به شمار می رفته و آثار و تالیفات به جای مانده از وی نیز گواه بر همین ابعاد شخصیت اوست.

    تالیفات وی عبارتند از :

    1-خصائص الائمه:دراوایل جوانی تالیف کرده و به تازگی در قم منتشر شده است .

    2-مجازات الاثارالبنویه : در عراق و مصر چاپ شده ا ست.

    3- مجازات القرآن : به چاپ رسیده است .

    4- حقائق التاویل و دقائق التنزیل : در تفسیر قرآن مجید

    5- الزیادات فی شعرا.

    6- تعلیقه بر ایضاح ابوعلی فارسی : در نحو و دستور زبان عرب.

    7- تالیف خلاف الفقها : در فقه و احکام

    8- الجید من شعرابن حجاج : گذیده ای ازاشعار ابن حجاج, شاعر شیعی معاصروی.

    9- الرسائل : مجموعه نامه های او به اسحاق صابی درسه مجلد.

    10- مختارشعر ابو اسحاق صابی : گذیده ای از اشعار ابو اسحاق.

    11- دیوان اشعار :به گفته عبدالملک ثعالبی , ادبی هم عصر وی , در چهار مجلد بوده است .

    12- نهج البلاغه : گذیده ای از خطبه ها و نامه ها . کلمات قصار امیرالمومنین – علیه السلام-که مشهورترین و ماندگارترین اثر ایشان میباشد.

    چ : لقبها و منصبهای اجتماعی سید رضی

    بهاالدوله دیلمی در سال 388 هجری قمری ,سید رضی را به "شریف اجل " ملقب گردانید و در سال 392 ه.ق. لقب "ذوالمتقبتین" گرفت و در سال 398 ه.ق. به "رضی ذوالحسبین" ملقب گردیدو درسال 401 ه.ق. بهاءالدوله فرمان داد در همه سخنرانیهاومکاتبات از سید رضی با لقب " شریف اجل " نام ببرند.

    سید رضی در سال 380 ه.ق در حالیکه بیش از 21 سال نداشت توسط"الطائع بالله " خلیفه عباسی ریاست طالبیین, سرپرستی حاجیان ( امیر الحاج) و سرپرستی دیوان مظالم را عهداه دار شد , تا آنکه 16 محرم سال 403 به ولایت و سرپرستی طالبیین , در همه بلاد منصوب گردید و به عنوان " نقیب النقباء" خوانده شد.

    نقابت منصبی مردی بود که خواه ناخواه به شخصیت ممتاز و محبوب و عالم و باتقوا تعلق میگرفت.ومردم بطور طبیعی به دوراو گرد می آمدند و سرپرستی او را پذیرا بودندو خلفا و سلاطین هم برای کسب وجهه بدان حکم می دادند,صاحب این منصب عهده دار این امور بود:

    حفظ و نگهداری آمار خانواده های سادات .

    مراقبت افراد از نظر آداب و اخلاق.

    دور نگهداشتن آنان از مشاغل پست و نامشروع .

    ممانعت از بی حرمتی به قانون پیامبر (ص).

    جلوگیری از تعدی به غیر.

    احقاق حقوق آنان.

    استیفای حقوق آنان از بیت المال.

    مراقبت بر ازدواج زنانو دختران آنان.

    اجرای عدالت.

    نظارت بر موقوفات.

    ج : نظریات دانشمندان و بزرگان در مورد سید رضی

    ثعالبی که معاصر وی بوده است در باره اش گفته است :

    "او امروز روشنفکر ترین مردم عصر و شریف ترین سادات عراق است و گذشته از از اصالت نسب و حسب , به ادب آشکار و فضلکامل آراسته است "

    2- ابن جوزی در المنتظم می گوید :

    " رضی بزرگ طالبیین در بغداد بود, وی قرآن را در مدت کمی بعد از آنکه سنش ازسیگذشته بود حفظ کرد و فقه را نیز به طور عمیق و قوی شناخت و فرا گرفت , او دانشمندی فاضل , شاعری زبردست, دارای همت عالی و متدین بود.نقل است که وی روزی تکه پشمی را از زنی به پنج درهم خرید. چون آنرا به خانه برد و گشود در وی نوشته ای را به خط "ابی علی بن مقلد" یافت,پس به دلال گفت تا زن را حاضر کند, چون زن حاضرگشت به وی گفت من در آن قطعه پشمی که از شما خریدم, نوشته ای به خط ابن مقلد یافتم , اکنون اختیار باشماست که اگر بخواهی این کاغذ را بگیر و یا قیمت آنرا دریافت کن . زن پول را گرفت و برای سید رضی دعا کرد و برگشت .همچنین سید رضی داری جود و سخاوت فراوان نیز بود”

    ح : وفات سید رضی

    سید رضی در ششم محرم سال 406 هجری قمری پس از 47 سال زندگی , چشم از جهان فرو بست , به هنگام وفاتش وزیران , بزرگان , قاضیان ودیگر شخصیتهای مهم از هر طبقه ای پیاده و پا برهنه در منزل او حاضر شدندودر خانه اش در محله "کرخ " قرارداشت مراسم فوق العاده ای برگذار شد.

    بنابر نقل بسیاری از مورخان بدن شریفش را به کربلا منتقل ساختند و اورا درکنار قبرپدرش دفن نمودند و آن چنان که از تاریخ بر می آید او از آغاز در حائر مقدس امام حسین (ع) معروف و مشهور بوده است . سید مرتضی برادر سید رضی از اندوه فراوانبر جنازه او حضور نیافت و درنمازش حاضر نشد و حتی نتوانست به تابوت برادر عزیزوبزرگوارش نگاه کند, همچنان با ناراحتی به سوی قبر امام موسی بن جعفر(ع) حرکت کرد و برای تخفیف امواج سنگین غم واندوه مدتی در کنار قبر امام هفتم نشست . شعرای بسیاری پس از مرگ, برایش مرثیه سرودند که جلوتر از همه برادرش سید مرتضی بود.

     

    پی نوشت ها :

    1-برگرفته از یادداشتهای محمود صلواتی از اینترنت.

    2- شرح مکارم شیرازی , جلد اول : 1379 صفحات  26-17

    آموزش به مردم :

    مولای متقیان در پاسخ کسانی که از ایشان در باره احادیث بدعت زا و روایات مختلفی که دربین مردم است پرسش می کردند، می فرماید:

    " إِنَّ فِی أَیدِی النَّاسِ حَقّاً وَبَاطِلاً.وَصِدقاً وَ کذِباً.وَ نَاسِخاً وَ مَنسُوخاً. وَ عَامّاً وَخَاصّاً.وَمُحکَماً وَ مُتَشَابِهاً. وَحِفظاً وَ وَهماً. وَلَقَد کٌذِبَ عَلَی رَسُوِلِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلَی عَهدِهِ حَتَّی قَامَ خَطِیباً،فَقَالَ:" من کذب علی متعمدا فلبتبوا مقعده من النار."

    در دست مردم حق است و باطل ، راه راست است و دروغ . ناسخ و منسوخ، عام و خاص ، محکم و متشابه و آنچه در خاطر سپرده شده است و آنچه حدیث گو بدان گمان برده است ، و بررسول خدا ( ص) در زمان او دروغ بستند تا آنکه برخاست و خطبه خواند و فرمود : " هر که به عمد بر من دروغ بندد جایی در آتش برای خود آماده سازد."                                                                          

     ( سید رضی : 1380، خ242:210)

    استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه می نویسند :

    " بعد از رحلت پیامبراکرم 0ص ) مدت نسبتا" قابل توجهی ( بیش از 100 سال ) نوشتن اخبار پیامبر (ص ) از طرف حکومت  وقت ، ممنوع شده بود ولی با این حال اخبار رسول الله ( ص ) زبان به زبان می گشت و گاه اخبار ضد و نقیض به پیامبراکرم ( ص ) نسبت داده می شد و منافقان و دشمنان مخفی و آشکار از این آشفته بازار استفاده و دروغهای به نفع خود یا سران نفاق جعل کردند و به پیامبر اکرم (ص) نسبت دادند، هر چند در قرنهای بعد عده ای بر پالایش اخبار و به دست دادن معیارهای صدق و کاذب به پاخاستند و تدوین کتب حدیث و رجال رونق گرفت .

    حق و باطل ، صدق و کذب ، ناسخ و منسوخ ، وجود عام و خاص ، محکم و متشابه ، حفظ و وهم ، اینها عواملی بود که دست به دست هم داد و فضای روایات اسلامی را تا حدی تیره و تار کرد.بعدها در پرتو تلاش دانشمندان حدیث و رجال ، تا حد زیادی فضا روشن شده ، هر چند رسوباتی از اخبار مکذوبه باقی ماند.

     به هرحال بی شک گروهی از منافقان و دشمنان نفوذی اسلام در عصر پیامبر اکرم ( ص) می زیستند که قرآن در سوره های مختلف به آنها اشاره کرده است و خط نفاق آنان نیز بعد از رسول خدا پررنگ تر از سابق ادامه یافت ، اینها یکی از عوامل جعل حدیث بودند. گروهی نیز براثر نا آگاهی و نشناختن ناسخ از منسوخ و محکم از متشابه و عام از خاص و گروهی نیز بر اثر سهل انگاری به جعل حدیث پرداختند و همین امر فضای احادیث اسلامی را تاریک ساخت و علمای حدیث و رجال را وادار کرد روشنگری کنند و معیار های حدیث صحیح از سقیم را تعیین نمایند."     

     ( مکارم :1387 ، ج 8 : 44-142)

    حضرت علی (ع) دلیل پذیرفتنخلافت (ظاهری ) را توجه مردم به ایشان و اقبال عامه مسلمانان دانسته و بیان        می فرمایند، که اگر استقبال مردم از طرفی و عهد وپیمانی که خدا از دانشمندان گرفته است تا در برابر ستمگری ستمکاران ساکت نباشند ، اصلا " ازخیر این مسئولیت خطیر می گذشتم . بیان والای مولی الموحدین چنین است :

    " أَمَا وَالّذِی فَلَقَ الحَبَّهَ .وَبَرَأَ النَّسَمَهَ لَولاَ حُضُورُ الحَاضِرِ وَ قِیامُ الحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ. وَمَا أَخَذَ اللهُ عَلَی العُلَمَاءِ أَن لاَ یُقَارُّواعَلَی کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لاَ سَغَبِ مَظلُومٍ تأَلقَیتُ حَبلَهَا عَلَی غَارِ بِهَا وَ لَسَقَیتُ آخِرَهَا بِکَأَسٍ أَوَّلِهَا. وَلَأَ لغَیَتُم دُنیَاکُم هذِهِ أَزهَدَ عِندِی مِن عَفطَهِ عَنزٍ.

    به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران، حجت برمن تمام نمی نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند ،رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته ، خود را به کناری می داشتم ،و می‌دیدندکه دنیای شما را به‌چیزی نمی‌شمارم وحکومت راپشیزی ارزش نمی‌گذارم."  (سیدرضی:1380،خ11:30)

    استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه می نویسند  :

    "حضرت علی (ع) در باره دلایلقبول حکومت می فرماید به دو دلیل خود را ملزم به پذیرش و قیام کردم، زیرا از یک سو با وجود آنهمه ناصر و یاور ، حجت بر من تمام بود و از سوی دیگر خداوند از دانشمندان هر امتی پیمان گرفته که وقتی بی عدالتی را در جامعه مشاهده می کنند تا آن حد که ظالمان از پرخوری بیمار شده و مظلومان از گرسنگی ، سکوت روا ندارند ، برخیزند و دست ظالم را از گریبان مظلوم قطع کنند و عدل الهی را درجامعه پیاده نمایند.

    این سخن امام علی (ع) هشداری است به همه اندیشمندان و علمای امتها که وقتی امکانات تشکیل حکومت و اجرای عدل و قسط الهی فراهم گردد، سکوتشان مسئولیت آفرین است ، باید قیام کنند و برای بسط عدالت و واجرای فرمان خدا مبارزه با ظالمان را شروع نمایند. آنها که می پندارند ، تنها با انجام فرایضی همچون نماز و روزه و حج و پاره ای از مستحبات ، وظیفه خود را انجام داده اند، سخت در اشتباهند. اجرای عدالت وحمایت از مظلوم و مبارزه با ظلم ظالم نیز در متن وظایف اسلامی آنان قراردارد.

    همچنین از تعبیر عبارت عفطه عنز به وضوح در می یابیم که تا چه حد دنیای مادی با این اهمیت و عظمتی که در نظر عاشقان و دلباختگانش دارد، در برابر روح بزرگ  علی ( ع) کوچک و بی ارزش است ، درواقع یک گوسفند یا بز چه اندازه ارزش دارد که آب بینی بی خاصیت او ارزش  داشته باشد، بلکه یک مایه پلید محسوب می شود و به یقین این گونه تعبیرات برای کسانی که به ابعاد روح بزرگ آن آشنا نیستند بسیار شگفت آور است ؛ ولی هنگامی که به جهانی که او در آن زندگی می کند و مقامات عرفانی و معنوی آن حضرت آشنا می شویم می بینیم کمترین مبالغه ای در این تعبیرات نیست ."  ( مکارم : 1379: ج 1 : 401-1400)

    حضرت علی ( ع) ثروت را به تنهایی برای موفقیت فردکافی نمی داند و عشیره و اقربا را پناگاه محکم و سپر بادوام مردم میداند و دراین زمینه می فرمایند :

    "أَیُّهَاالنَّاسُ إِنَّهُ لاَیَستَغِنی الرَّجُل وَإِن کانَ ذَامالٍ عَن عَشِیرَتِهِ وَ دِفَاعِهِم عَنهُ بِأَیدِیِهم وَأَلِسنَتِهِم وَهُم أَعظَمُ النّاسِ حِیطَهٍ مِن وَرَائِهِ وَأَلَمُّهُم لِشَعَلِهِ وَ أَعطَفُهُم عَلَیهِ عِندَ نَارِلَهٍ إِذَانَرَلَت بِهِ. وَلِسَانُ الصّدقِ یَجعَلُهُ اللهُ لِلمَرءِ فی النَّاسَ خَیرٌ کهُ مِنَ المَالِ یُوَرِّثُهُ غَیرَهُ .

    مردم! مرد ، اگرچه مالدار باشد ، از کسان خویش بی نیاز نیست تا با دست و زبان از او  دفاع کنند ، چه کسان وی از همه بدو نزدیکترند وجانب اورا بهتر فراهم آورند، و به هنگام رسیدن بلا از دیگران مهربانترند، و نام نیکی که خدا از آدمی میان مردمان برجای گذارد، بهتر از میراثی است که دیگری بردارد."   ( سید رضی:1380, خ 23:23)

    استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه  می نویسند:

    " از سخن فوق چنین استنباط می شود که : زندگی فراز و نشیبهایی دارد و حوادث تلخ و ناگوار و گاه طوفانهای سخت ، که هیچ انسانی به تنهایی ، توانایی ایستادگی در برابرآن را ندارد.عقل و درایت ایجاب می کند که انسان ، در حال سلامت و آرامش به فکر آن روزهاباشد. حال ،چه کس بهتر از بستگان و خویشاوندان انسان است که از او،در چنین حالاتی ، حمایت کنند ؟ ولی آیابدون نیکی به آنها و حمایت مالی و معنوی و ابراز مراتب محبت و درستی نسبت به آنان ، می تواند حمایت شان را برای چنین روزهایی جلب کنند؟ به یقین نه . پس بهتر است که هر انسانی ، با بذل بخشی از امکانات مادی خود ، به پیوندهای محبت و دوستی با خویشاوندان خویش را محکم سازدتا در برابر حوادث و طوفانهای سخت تنها نماند.

    حضرت علی (ع) درنامه ای به امام حسن مجتبی (ع) سخن جامع و زیبایی در این زمینه بیان فرموده ، و فایده توجه به اقوام و بستگان را چنین شرح می دهد : " وَاَکرِم عَشیرَتَک! فَإِنَّهُم جَناحُکَ الَّذی بِه تَطیرُوَ أَصلُکَ الّذی اِلَیهِ تَصیرُ وَ یَدُکَ الّتی بها تَصُولُ ،

    قبیله و بستگانت را گرامی دار! زیرا آنها ، بال و پر تو هستند که به وسیله آن ، پرواز می کنی ، و اصل و ریشه ات هستند که به آن ، باز می گردی ، و دست و بازوی تو هستند که با آن ، به دشمن حمله می کنی ".

    حضرت سپس به سراغ دلیل لطیف دیگری می رود و افراد ثروتمند را از این طریق به انجام کمکهای مالی نسبت به همه ، ترغیب می کند . ایشان می فرمایند :" نام نیکی که خداوند ( در سایه نیکو کاری و محبت ) به انسان عطا می کند، از ثروتی که  به هر حال ، برای دیگرران به ارث می گذارد بهتر است . به قول سعدی :

    نام نیکی کز بماند زآدمی                                                                                            به کزاوماند سرای زرنگار      

      (مکارم: 1381، ج2 :59-58)

    عیب‌جویی و ذکر عیوب مردم هر چند آشکار باشد کاری است بسیار ناپسند ولی اگر کسی نیت امر به معروف و نهی از منکر داشته باشد نباید منکراتی را که از بعضی سرزده آشکار و در ملا عام بگوید ، بلکه این گونه تذکرات باید خصوصی و مخفیانه باشد، ولی بهر هر حال از آن جا که  مردم از گفتن عیوب و کارهای زشتشان به صورت آشکارا ناراحت می‌شوند و در مقام دفاع از خود بر می‌آیند بنابراین باید ارزشهای انسانی را حفظ کرده  تا احترام آنها نیز حفظ شود.

    حضرت علی (ع) در این باره می‌فرمایند:

    « مَن أَسرَعَ إِلَی النَّاسِ بِمَا یَکرَهُونَ قَالُوا فِیهِ بِمَا لاَ یَعلَموُنَ. هر که بی‌محابا به مددمان آن گوید که نخواهند، درباره‌اش آن گویند که ندانند.»[1]

    مرحوم علامه مجلسی در جلد 72 بحارالانوار در باب « تَتَبَّعُ عُیُوبِ النَّاسِ وَ إِفشاءِ‌ها» روایت جالبی از پیغمبر اکرم (ص) نقل می‌کند که می‌فرمایند؟

    « کَانَ بِالمَدِینَهِ أَقوَامٌ لَهُم عُیُوبٌ فَسَکَنُوا عَن عُیُوب النَّاسِ فَأَسکَتَ اللهُ عَن عُیُوبِهِم النَّاسَ فَمَا تُوا وَ لاَ عُیُوبَ لَهُم عِندَ النَّاسَ وَ کَانَ بِالمَدِینَهِ أَقوَامٌ لاَعُیُوبَ لَهُم فَتَکَلَّمُوا فِی عیُوبِ النَّاسِ فَأَظهَرَ اللهُ لَهُم عُیُوباً لَم یَزَالُو یُعرَفُونَ بِهَا إِلَی أَن مَاتُوا؛ در مدینه اقوامی دارای عیوبی بودند آنها از ذکز  عیوب مردم سکوت کردند ، خداوند  هم مردم را از ذکر عیوب  انها ساکت کرد. آنها از دنیا رفتند  در حالیکه مردم آنها را از هر گونه عیب پاک می‌دانستند و(برعکس) در مدینه اقوام دیگری بودند که عیبی نداشتند ولی درباره ی عیوب مردم سخن گفتند خداوند بر آنها عیوبی آشکار ساخت که پیوسته به آن شناخته می‌شدند تا از دنیا رفتند»[2]

    استاد مکارم شیرازی در این زیمنه می‌نویسد:

    ابن ابی‌الحدید از  کامل  مبرو نقل می‌کند: هنگامی که « قیبته بین مسلم » سمرند را فتح کرد اثاث و وسایلی در کاخ‌های آنجا دید که امثال آن دیده نشده بود تصمیم گرفت بار عام دهد و مردم بیایند و موفقیت هایی را که نصیب او شده بود را ببینند. مردم از هر سو به آنجا آمدند.

    و به ترتیب مقاماتشان در آن مجلس نشستند. از جمله پیرمردی بود به نام « حضین» هنگامی که وارد شد برادر قتیبه گفت: به من اجازه بده سخن درشتی به او بگویم. قتیبه گفت: این کار را نکن او جوابهای تند و بدی می‌دهد. برادر قتییه اصرار کرد و رو به حضین کرد و گفت: ای ابوساسان آیا از در وارد شدی یا از دیوار؟ حضین گفت: آری و من از در وارد شدم زیرا عموین اشاره به خودش کردم سنش بیش از آن است که بتواند از دیوار وارد شود او این اشاره به عمل زشتی بود که برادر قتیبه قبلاً انجام داده بود و از دیوار خانه‌ی زنی بالا رفته بود و به او تجاورز کرده بود.»[3][4]

    کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند؛ یعنی در برابر هر امری قرار می‌گیرد نخست نگاه می‌کند که رضای خدا در چیست و آن را برگزیند، چنین کسی به یقین مشمول عنایات الهی قرار می‌گیرد و خداوند رابطه‌ی او را با مردم سامان می‌بخشد. و راه اصلاح و به سامان رسیدن امور همیشه مد نظر قرار دادن خداوند است حضرت علی(ع) در این زمینه می‌فرمایند:

    « مَن أَصلَحَ مَا بَینَهُ وَ بَینَ اللهِ أَصلَحَ اللهُ مَا بَینَهُ وَ بَینَ النَّاسِ وَ مَن أَصلَحَ أَمرَ آخِرَتِهِ أَصلَحَ اللهُ لَهُ أَمرَ دُنیَاهُ. وَ مَن کَانَ لَهُ مِن نَفسِهِ وَاعِظٌ کَانَ عَلَیهٍ مِنَ اللهِ حَافِظٌ.

     

    [1]- سید رضی: 1380،حکمت35: 366

    [2]- مجلسی، بحارالانوار، ج72،213:ح 4

    [3]- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 18، 152

    [4]- مکارم: 1390، ج 12: 237مقدمه

    پس از سپاس و ستایش خداوندی که حمد را بهای نعمتهایش و پناهگاه از بلایش و وسیله ای به سوی بهشتش و سبب فزونی احسانش قرار داده و درود بر فرستاده اش, پیامبر رحمت و رهبر رهبران و چراغ فروزان امت , پیامبر برگزیده از دودمان بزرگواری و عصاره مهتری و بزرگی , از گشتگاه شرف و پاکی و شاخسار بلند پربار و برگ و درود بر خاندانش که چراغ فروزان و پاسدار امت و مشعل گاه روشن دین و معیار سنگین فضل و فضیلت, درود خداوندبر همه آنان باد , درودی در برابر فضلشان و پاداش برکردارشان و شایسته پاکی فرع و اصلشان, مادامی که سپیده می درخشد و ستاره طلوع کرده غروب می کند.

    آشنائی با مولف نهج البلاغه

    مروری بر زندگانی سید رضی (ره )

    الف : عصر طلائی تمدن اسلامی

    قرن چهارم هجری را باید عصر طلائی تاریخ تمدن اسلامی نامید. عصری که با وضع جدید سیاسی, اجتماعی در زمان خلفای عباسی و قدرت یافتن جریانهای شیعی دیلمیان و آل بویه و تضارب افکار و اندیشه های سیاسی و اجتماعی , اوضاع جدیدی برای ارائه آثار و اندیشه ها فراهم شد. عصری که در مرکز خلافت اسلامی ( بغداد) اندیشمندان بزرگ؛ اعم از شیعی و سنی و زیدی و اسماعیلی و حتی متفکران اقوام و ملل مختلف غیر مسلمان ؛ در زمینه های مختلف علوم و فنون به عرضه دیدگاهها و نظریات خود پرداختند و آثار بدیعی را پدید آوردند و برای آیندگان به یادگار نهادند؛ مرحوم سید رضی (ره) در چنین عصری به دنیا آمد.

    ب : زادگاه و خانواده

    ابوالحسن محمد ابن ابی احمد؛ حسین ابن موسی ابن محمد ابن موسی ابن ابراهیم ابن موسی ابن جعفر ابن محمد ابن علی ابن الحسین ابن علی ابن ابیطالب ( ع) معروف به سید رضی در سال 359 هجری قمری در بغداد دیده به جهان گشود و در سال 406 هجری قمری در سن 47 سالگی از دنیا رحلت فرمود.خاندان سید رضی یکی از خاندانهای بزرگ علمی و دینی و پارسای شیعه امامیه است که نسبش به پیامبر – صلی الله علیه و آله – و امیر الموئمنین – علیه السلامو فاطمه زهرا- سلام الله علیها – میرسد.

    سید رضی از جانب پدر با پنج واسطه به حضرت موسی بن جعفر ؛ امام هفتم – علیه السلام می رسد به همین جهت اورا موسوی نیز می خوانند و از جانب مادر به امام حسین- علیه السلام- منتسب می شود. از این رو اورا "ذوالحسبین"نیز میگویند؛ که خود در جاهای مختلف از جمله در اشعار خود به اجداد وبه حسب و نسب خویش افتخار می کند.

    پ : پدر

    سید رضی "حسین ابن احمد" معروف به "طاهر ذوالمناقب "شخصیتی بزرگ داشت و مردی بلند آوازه بود و به عنوان نامی ترین شخصیت علوی بارها به منصب " نقابت " ( سرپرستی علویان و سادات) دودمان ابوطالب در بغداد منصوب شد.عضدالدوله دیلمی هنگامی که وارد بغداد شد ؛ چون نفوذ اورا درمیان شیعیان دید از وی       می‌ترسید ؛ از این رو دستگیرش کرد و به قلعه فارس(شیراز) فرستاد و درآنجا به زندان افکند .

    حسین ابن احمد که به "ابو احمد " مکنا بود ؛ هفت سال یعنی تا پایان عمر عضدوالدوله در زندان ماند ؛ تا اینکه پس از مرگ او ؛ فرزندش " شرف الدوله " – که حاکم کرمان بود – درراه سفر به بغداد؛ ابو احمد را از زندان آزاد کرد وبا خود به بغداد برد.

    سید رضی پدرش را بسیار دوست می داشت ؛ در مدت هفت سالی که پدرش در زندان بود ؛ درفراق وی آرام نداشت و ایشان- که در آن ایام چهار ده سال بیشتر نداشت – قصیده ای غرا در هجران پدر سرود و برای وی در زندان شیراز فرستاد ؛ قصیده ای که دل هر خواننده ای را می لرزاند و هر چشمی را می گریاند.

    ابو احمد در اواخر عمر نابینا شد و در سن 97 سالگی دار فانی را وداع گفت.

    ت : مادر

    مادر سید رضی ( رحمها الله) فاطمه دختر حسین ابن حسن ابن علی ابن حسن ابن علی ابن عمر ابن علی ابن الحسین ابن ابی طالب( علیه السلام) بود؛ زنی با شخصیت ؛ فاضله، پارسا و بلند نظر بود.

    این بانوی با فضیلت و فداکار در وضعیتی که پدر خانواده به مشاغل اجتماعی مشغول بود وبعدها که در زندان و تبعید گرفتار بود, به سرپرستی و تربیت دو فرزندش ( سیدرضی و سید مرتضی ) با نظری بلند و پشتکارعالی همت گماشت و برای رشد و شکوفائی استعدادهای آنان از هیچ کوششی فرو گذار نکرد از این رو ؛ طبیعی بود که سید رضی (ره) مادر خودرا بسیار دوست می داشت و پس از فوت مادر برای وی مرثیه سرایی کرد. سید رضی در رثای مادر خویش مرثیه ای تاریخی سروده که بیش از آن که نوحه گری در فقدان مادر باشد ؛ خصلتهای نیک و صفات ارزشمند و بر جسته وی را درآن بر شمرده است. بیتی از آن قصیده بدین شکل است :

    لَو کانَ مِثلَکَ کُلُّ اِمِّ بَرَّهِ               غَنِیَ الیَنُونَ بَها عَنِ الآباءِ

    " هرگاه مائران نیکوکار , همانند توبودند, فرزندان از وجود پدر بی نیاز می گشتند".

    این بانوی بزرگوار در ذی الحجه 285 هجری قمری زمانیکه از عمر سید رضی 26 سال بیشتر نگذشته بود , از دنیا رفت .

    ث : جایگاه علمی و اساتید سید رضی

    سید رضی (ره) همراه برادر بزرگش سید مرتضی از خردسالی به فراگیری علوم و فنون متداول عصر پرداخت. علم نحو و دستور زبان عربی را نزد سیرافی ؛علم فقه و احکام دینی را نزد شیخ مفید, علم حدیث را نزد محمدبن عمران مرزبانی و ابوابی از فقه را نزد محمد بن خوارزمی آموخت. علم قرائت قرآن را با همه روایاتش نزد ابو حفص عمر ابن ابراهیم کنانی و شرح اصول خمسه را نزد قاضی عبدالجبار معتزلی, که هریک در رشته خود سرآمد اساتید فن بودند, فرا گرفت .

    درپاره ای از علوم ادبی از ابوالفتوح ابن جنی و قسمتی از فنون بلاغت و آیین سخنوری را از ابن نباته بهره برد.

    سید رضی (ره ) از هفده سالگی به تدریس و تالیف علومی که آموخته بود , پرداخت.وی , در فراگیری علوم و فنون بسیار حریص بود و از هرکه می توانست بهره منمد شود, خودداری نمی کرد و در این خصوص میان شیعه و سنی و مسلمان و کافر فرقی نمی گذاشت.

    ج : تالیفات و کتب سید رضی

    سید رضی (ره) د رعلوم و ادبیات عرب استادی توانا بود , به گونه ای که آثار وی در ادب و تفسیر و فقه کلام و حدیث, بیانگر فکر مواج و اندیشه ژرف و مهارت و استادی اوست.سید رضی شاعری استاد , نویسنده ای بلیغ و چیره دست و دانشمندی دین شناس و مولفی پرتوانبوده است , چنانکه در دوران زندگی خویش مناصب بزرگ و پر مسئولیت نظیر نقابت سادات علوی و نظارت بر دیوان مظالم و امارت حاج را از سوی امرای آل بویه وتصویب خلیفه عباسی عهده دار بوده و با مسائل سیاسی, اجتماعی و عرف جامعه آشنائی نزدیک داشته است.سیدرضی در حقیقت مرد دین و سیاست و علم و ادب به شمار می رفته و آثار و تالیفات به جای مانده از وی نیز گواه بر همین ابعاد شخصیت اوست.

    تالیفات وی عبارتند از :

    1-خصائص الائمه:دراوایل جوانی تالیف کرده و به تازگی در قم منتشر شده است .

    2-مجازات الاثارالبنویه : در عراق و مصر چاپ شده ا ست.

    3- مجازات القرآن : به چاپ رسیده است .

    4- حقائق التاویل و دقائق التنزیل : در تفسیر قرآن مجید

    5- الزیادات فی شعرا.

    6- تعلیقه بر ایضاح ابوعلی فارسی : در نحو و دستور زبان عرب.

    7- تالیف خلاف الفقها : در فقه و احکام

    8- الجید من شعرابن حجاج : گذیده ای ازاشعار ابن حجاج, شاعر شیعی معاصروی.

    9- الرسائل : مجموعه نامه های او به اسحاق صابی درسه مجلد.

    10- مختارشعر ابو اسحاق صابی : گذیده ای از اشعار ابو اسحاق.

    11- دیوان اشعار :به گفته عبدالملک ثعالبی , ادبی هم عصر وی , در چهار مجلد بوده است .

    12- نهج البلاغه : گذیده ای از خطبه ها و نامه ها . کلمات قصار امیرالمومنین – علیه السلام-که مشهورترین و ماندگارترین اثر ایشان میباشد.

    چ : لقبها و منصبهای اجتماعی سید رضی

    بهاالدوله دیلمی در سال 388 هجری قمری ,سید رضی را به "شریف اجل " ملقب گردانید و در سال 392 ه.ق. لقب "ذوالمتقبتین" گرفت و در سال 398 ه.ق. به "رضی ذوالحسبین" ملقب گردیدو درسال 401 ه.ق. بهاءالدوله فرمان داد در همه سخنرانیهاومکاتبات از سید رضی با لقب " شریف اجل " نام ببرند.

    سید رضی در سال 380 ه.ق در حالیکه بیش از 21 سال نداشت توسط"الطائع بالله " خلیفه عباسی ریاست طالبیین, سرپرستی حاجیان ( امیر الحاج) و سرپرستی دیوان مظالم را عهداه دار شد , تا آنکه 16 محرم سال 403 به ولایت و سرپرستی طالبیین , در همه بلاد منصوب گردید و به عنوان " نقیب النقباء" خوانده شد.

    نقابت منصبی مردی بود که خواه ناخواه به شخصیت ممتاز و محبوب و عالم و باتقوا تعلق میگرفت.ومردم بطور طبیعی به دوراو گرد می آمدند و سرپرستی او را پذیرا بودندو خلفا و سلاطین هم برای کسب وجهه بدان حکم می دادند,صاحب این منصب عهده دار این امور بود:

    حفظ و نگهداری آمار خانواده های سادات .

    مراقبت افراد از نظر آداب و اخلاق.

    دور نگهداشتن آنان از مشاغل پست و نامشروع .

    ممانعت از بی حرمتی به قانون پیامبر (ص).

    جلوگیری از تعدی به غیر.

    احقاق حقوق آنان.

    استیفای حقوق آنان از بیت المال.

    مراقبت بر ازدواج زنانو دختران آنان.

    اجرای عدالت.

    نظارت بر موقوفات.

    ج : نظریات دانشمندان و بزرگان در مورد سید رضی

    ثعالبی که معاصر وی بوده است در باره اش گفته است :

    "او امروز روشنفکر ترین مردم عصر و شریف ترین سادات عراق است و گذشته از از اصالت نسب و حسب , به ادب آشکار و فضلکامل آراسته است "

    2- ابن جوزی در المنتظم می گوید :

    " رضی بزرگ طالبیین در بغداد بود, وی قرآن را در مدت کمی بعد از آنکه سنش ازسیگذشته بود حفظ کرد و فقه را نیز به طور عمیق و قوی شناخت و فرا گرفت , او دانشمندی فاضل , شاعری زبردست, دارای همت عالی و متدین بود.نقل است که وی روزی تکه پشمی را از زنی به پنج درهم خرید. چون آنرا به خانه برد و گشود در وی نوشته ای را به خط "ابی علی بن مقلد" یافت,پس به دلال گفت تا زن را حاضر کند, چون زن حاضرگشت به وی گفت من در آن قطعه پشمی که از شما خریدم, نوشته ای به خط ابن مقلد یافتم , اکنون اختیار باشماست که اگر بخواهی این کاغذ را بگیر و یا قیمت آنرا دریافت کن . زن پول را گرفت و برای سید رضی دعا کرد و برگشت .همچنین سید رضی داری جود و سخاوت فراوان نیز بود”

    ح : وفات سید رضی

    سید رضی در ششم محرم سال 406 هجری قمری پس از 47 سال زندگی , چشم از جهان فرو بست , به هنگام وفاتش وزیران , بزرگان , قاضیان ودیگر شخصیتهای مهم از هر طبقه ای پیاده و پا برهنه در منزل او حاضر شدندودر خانه اش در محله "کرخ " قرارداشت مراسم فوق العاده ای برگذار شد.

    بنابر نقل بسیاری از مورخان بدن شریفش را به کربلا منتقل ساختند و اورا درکنار قبرپدرش دفن نمودند و آن چنان که از تاریخ بر می آید او از آغاز در حائر مقدس امام حسین (ع) معروف و مشهور بوده است . سید مرتضی برادر سید رضی از اندوه فراوانبر جنازه او حضور نیافت و درنمازش حاضر نشد و حتی نتوانست به تابوت برادر عزیزوبزرگوارش نگاه کند, همچنان با ناراحتی به سوی قبر امام موسی بن جعفر(ع) حرکت کرد و برای تخفیف امواج سنگین غم واندوه مدتی در کنار قبر امام هفتم نشست . شعرای بسیاری پس از مرگ, برایش مرثیه سرودند که جلوتر از همه برادرش سید مرتضی بود.

     

    پی نوشت ها :

    1-برگرفته از یادداشتهای محمود صلواتی از اینترنت.

    2- شرح مکارم شیرازی , جلد اول : 1379 صفحات  26-17

    آموزش به مردم :

    مولای متقیان در پاسخ کسانی که از ایشان در باره احادیث بدعت زا و روایات مختلفی که دربین مردم است پرسش می کردند، می فرماید:

    " إِنَّ فِی أَیدِی النَّاسِ حَقّاً وَبَاطِلاً.وَصِدقاً وَ کذِباً.وَ نَاسِخاً وَ مَنسُوخاً. وَ عَامّاً وَخَاصّاً.وَمُحکَماً وَ مُتَشَابِهاً. وَحِفظاً وَ وَهماً. وَلَقَد کٌذِبَ عَلَی رَسُوِلِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلَی عَهدِهِ حَتَّی قَامَ خَطِیباً،فَقَالَ:" من کذب علی متعمدا فلبتبوا مقعده من النار."

    در دست مردم حق است و باطل ، راه راست است و دروغ . ناسخ و منسوخ، عام و خاص ، محکم و متشابه و آنچه در خاطر سپرده شده است و آنچه حدیث گو بدان گمان برده است ، و بررسول خدا ( ص) در زمان او دروغ بستند تا آنکه برخاست و خطبه خواند و فرمود : " هر که به عمد بر من دروغ بندد جایی در آتش برای خود آماده سازد."                                                                          

     ( سید رضی : 1380، خ242:210)

    استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه می نویسند :

    " بعد از رحلت پیامبراکرم 0ص ) مدت نسبتا" قابل توجهی ( بیش از 100 سال ) نوشتن اخبار پیامبر (ص ) از طرف حکومت  وقت ، ممنوع شده بود ولی با این حال اخبار رسول الله ( ص ) زبان به زبان می گشت و گاه اخبار ضد و نقیض به پیامبراکرم ( ص ) نسبت داده می شد و منافقان و دشمنان مخفی و آشکار از این آشفته بازار استفاده و دروغهای به نفع خود یا سران نفاق جعل کردند و به پیامبر اکرم (ص) نسبت دادند، هر چند در قرنهای بعد عده ای بر پالایش اخبار و به دست دادن معیارهای صدق و کاذب به پاخاستند و تدوین کتب حدیث و رجال رونق گرفت .

    حق و باطل ، صدق و کذب ، ناسخ و منسوخ ، وجود عام و خاص ، محکم و متشابه ، حفظ و وهم ، اینها عواملی بود که دست به دست هم داد و فضای روایات اسلامی را تا حدی تیره و تار کرد.بعدها در پرتو تلاش دانشمندان حدیث و رجال ، تا حد زیادی فضا روشن شده ، هر چند رسوباتی از اخبار مکذوبه باقی ماند.

     به هرحال بی شک گروهی از منافقان و دشمنان نفوذی اسلام در عصر پیامبر اکرم ( ص) می زیستند که قرآن در سوره های مختلف به آنها اشاره کرده است و خط نفاق آنان نیز بعد از رسول خدا پررنگ تر از سابق ادامه یافت ، اینها یکی از عوامل جعل حدیث بودند. گروهی نیز براثر نا آگاهی و نشناختن ناسخ از منسوخ و محکم از متشابه و عام از خاص و گروهی نیز بر اثر سهل انگاری به جعل حدیث پرداختند و همین امر فضای احادیث اسلامی را تاریک ساخت و علمای حدیث و رجال را وادار کرد روشنگری کنند و معیار های حدیث صحیح از سقیم را تعیین نمایند."     

     ( مکارم :1387 ، ج 8 : 44-142)

    حضرت علی (ع) دلیل پذیرفتنخلافت (ظاهری ) را توجه مردم به ایشان و اقبال عامه مسلمانان دانسته و بیان        می فرمایند، که اگر استقبال مردم از طرفی و عهد وپیمانی که خدا از دانشمندان گرفته است تا در برابر ستمگری ستمکاران ساکت نباشند ، اصلا " ازخیر این مسئولیت خطیر می گذشتم . بیان والای مولی الموحدین چنین است :

    " أَمَا وَالّذِی فَلَقَ الحَبَّهَ .وَبَرَأَ النَّسَمَهَ لَولاَ حُضُورُ الحَاضِرِ وَ قِیامُ الحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ. وَمَا أَخَذَ اللهُ عَلَی العُلَمَاءِ أَن لاَ یُقَارُّواعَلَی کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لاَ سَغَبِ مَظلُومٍ تأَلقَیتُ حَبلَهَا عَلَی غَارِ بِهَا وَ لَسَقَیتُ آخِرَهَا بِکَأَسٍ أَوَّلِهَا. وَلَأَ لغَیَتُم دُنیَاکُم هذِهِ أَزهَدَ عِندِی مِن عَفطَهِ عَنزٍ.

    به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند، و یاران، حجت برمن تمام نمی نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند ،رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته ، خود را به کناری می داشتم ،و می‌دیدندکه دنیای شما را به‌چیزی نمی‌شمارم وحکومت راپشیزی ارزش نمی‌گذارم."  (سیدرضی:1380،خ11:30)

    استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه می نویسند  :

    "حضرت علی (ع) در باره دلایلقبول حکومت می فرماید به دو دلیل خود را ملزم به پذیرش و قیام کردم، زیرا از یک سو با وجود آنهمه ناصر و یاور ، حجت بر من تمام بود و از سوی دیگر خداوند از دانشمندان هر امتی پیمان گرفته که وقتی بی عدالتی را در جامعه مشاهده می کنند تا آن حد که ظالمان از پرخوری بیمار شده و مظلومان از گرسنگی ، سکوت روا ندارند ، برخیزند و دست ظالم را از گریبان مظلوم قطع کنند و عدل الهی را درجامعه پیاده نمایند.

    این سخن امام علی (ع) هشداری است به همه اندیشمندان و علمای امتها که وقتی امکانات تشکیل حکومت و اجرای عدل و قسط الهی فراهم گردد، سکوتشان مسئولیت آفرین است ، باید قیام کنند و برای بسط عدالت و واجرای فرمان خدا مبارزه با ظالمان را شروع نمایند. آنها که می پندارند ، تنها با انجام فرایضی همچون نماز و روزه و حج و پاره ای از مستحبات ، وظیفه خود را انجام داده اند، سخت در اشتباهند. اجرای عدالت وحمایت از مظلوم و مبارزه با ظلم ظالم نیز در متن وظایف اسلامی آنان قراردارد.

    همچنین از تعبیر عبارت عفطه عنز به وضوح در می یابیم که تا چه حد دنیای مادی با این اهمیت و عظمتی که در نظر عاشقان و دلباختگانش دارد، در برابر روح بزرگ  علی ( ع) کوچک و بی ارزش است ، درواقع یک گوسفند یا بز چه اندازه ارزش دارد که آب بینی بی خاصیت او ارزش  داشته باشد، بلکه یک مایه پلید محسوب می شود و به یقین این گونه تعبیرات برای کسانی که به ابعاد روح بزرگ آن آشنا نیستند بسیار شگفت آور است ؛ ولی هنگامی که به جهانی که او در آن زندگی می کند و مقامات عرفانی و معنوی آن حضرت آشنا می شویم می بینیم کمترین مبالغه ای در این تعبیرات نیست ."  ( مکارم : 1379: ج 1 : 401-1400)

    حضرت علی ( ع) ثروت را به تنهایی برای موفقیت فردکافی نمی داند و عشیره و اقربا را پناگاه محکم و سپر بادوام مردم میداند و دراین زمینه می فرمایند :

    "أَیُّهَاالنَّاسُ إِنَّهُ لاَیَستَغِنی الرَّجُل وَإِن کانَ ذَامالٍ عَن عَشِیرَتِهِ وَ دِفَاعِهِم عَنهُ بِأَیدِیِهم وَأَلِسنَتِهِم وَهُم أَعظَمُ النّاسِ حِیطَهٍ مِن وَرَائِهِ وَأَلَمُّهُم لِشَعَلِهِ وَ أَعطَفُهُم عَلَیهِ عِندَ نَارِلَهٍ إِذَانَرَلَت بِهِ. وَلِسَانُ الصّدقِ یَجعَلُهُ اللهُ لِلمَرءِ فی النَّاسَ خَیرٌ کهُ مِنَ المَالِ یُوَرِّثُهُ غَیرَهُ .

    مردم! مرد ، اگرچه مالدار باشد ، از کسان خویش بی نیاز نیست تا با دست و زبان از او  دفاع کنند ، چه کسان وی از همه بدو نزدیکترند وجانب اورا بهتر فراهم آورند، و به هنگام رسیدن بلا از دیگران مهربانترند، و نام نیکی که خدا از آدمی میان مردمان برجای گذارد، بهتر از میراثی است که دیگری بردارد."   ( سید رضی:1380, خ 23:23)

    استاد مکارم شیرازی در تفسیر این خطبه  می نویسند:

    " از سخن فوق چنین استنباط می شود که : زندگی فراز و نشیبهایی دارد و حوادث تلخ و ناگوار و گاه طوفانهای سخت ، که هیچ انسانی به تنهایی ، توانایی ایستادگی در برابرآن را ندارد.عقل و درایت ایجاب می کند که انسان ، در حال سلامت و آرامش به فکر آن روزهاباشد. حال ،چه کس بهتر از بستگان و خویشاوندان انسان است که از او،در چنین حالاتی ، حمایت کنند ؟ ولی آیابدون نیکی به آنها و حمایت مالی و معنوی و ابراز مراتب محبت و درستی نسبت به آنان ، می تواند حمایت شان را برای چنین روزهایی جلب کنند؟ به یقین نه . پس بهتر است که هر انسانی ، با بذل بخشی از امکانات مادی خود ، به پیوندهای محبت و دوستی با خویشاوندان خویش را محکم سازدتا در برابر حوادث و طوفانهای سخت تنها نماند.

    حضرت علی (ع) درنامه ای به امام حسن مجتبی (ع) سخن جامع و زیبایی در این زمینه بیان فرموده ، و فایده توجه به اقوام و بستگان را چنین شرح می دهد : " وَاَکرِم عَشیرَتَک! فَإِنَّهُم جَناحُکَ الَّذی بِه تَطیرُوَ أَصلُکَ الّذی اِلَیهِ تَصیرُ وَ یَدُکَ الّتی بها تَصُولُ ،

    قبیله و بستگانت را گرامی دار! زیرا آنها ، بال و پر تو هستند که به وسیله آن ، پرواز می کنی ، و اصل و ریشه ات هستند که به آن ، باز می گردی ، و دست و بازوی تو هستند که با آن ، به دشمن حمله می کنی ".

    حضرت سپس به سراغ دلیل لطیف دیگری می رود و افراد ثروتمند را از این طریق به انجام کمکهای مالی نسبت به همه ، ترغیب می کند . ایشان می فرمایند :" نام نیکی که خداوند ( در سایه نیکو کاری و محبت ) به انسان عطا می کند، از ثروتی که  به هر حال ، برای دیگرران به ارث می گذارد بهتر است . به قول سعدی :

    نام نیکی کز بماند زآدمی                                                                                            به کزاوماند سرای زرنگار      

     

     

    abstract:

    Naser khosro is an Iranian mighty poet, thoughtful philosopher, and a brilliant literary and scientific countenance.He wants a clean and pure society, away from moral mischiefs.Naser khosro’s poetical work, full of counsel and advice, is based on religion and wisdom. It has prohibited the man from obedience of self, falsehood, hypocrisy, avidity and greed, sleep and food, worldliness and luxury, haughtiness, ignorance and cruelty and it encourages asceticism and obedience and contentment, magnanimity of nature, humility, knowledge, reality, righteous ness and a good name and everywhere the basis of his fundamental morality and motive is “religion” and “theology” . In his opinion, to achieve admired virtues, scientific and practicable self disciplines are essential.

    Thus in the first step, knowing virtues and mean aualities and awareness of the personality and the human’s real place, then compaign and struggle with the spirit of lasciviousness are of necessity. Because the one who doesn’t overcome his carnal desires, he can’t obtain the step of generosity and virtue and sound mind.

    Moral virtues have been mentioned in Naser’s poem in the best statement and from the heart’s core with a heart stuffed with purity and sincerity and in this treatise I have strived to segregate and study the virtues and mean qualities that have been reflected in the poetical work of this sage poet.             

  • فهرست و منابع پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه

    فهرست:

    چکیده

    فصل اول کلیات پژوهش

    مقدمه.............................................................................................................................................................4

    کلّیات وتعاریف.............................................................................................................................................5

     1- 1-  بیان مسأله...........................................................................................................................................5

    1 - 2 – اهمیت و ضرورت تحقیق...................................................................................................................5

    1-3- اهداف تحقیق.......................................................................................................................................6

    1-4- سؤالات تحقیق......................................................................................................................................6

    1-5- پیشینه تحقیق.........................................................................................................................................7

    1-6- روش انجام تحقیق.................................................................................................................................7

    فصل دوم: زندگینامه ناصر خسرو.....................................................................................................................9

    فصل سوم: بحثی درباره اخلاق و آشنایی با چند نظر فلسفی............................................................................14

    فصل چهارم: قوای نفس................................................................................................................................23

    فصل پنجم: اخلاق اسلامی............................................................................................................................34

    فصل ششم: آشنایی با فرقه اسماعیلیه..............................................................................................................42

    فصل هفتم: فضایل اخلاقی با تأویل اسماعیلیه................................................................................................53

    الف ) احسان................................................................................................................................................56

    ب ) خود شناسی برای خدا شناسی................................................................................................................58

    ج ) خضوع..................................................................................................................................................59

    د ) دوستی با خاندان حق...............................................................................................................................60

    ه ) راستگویی ..............................................................................................................................................63

    و ) زیارت کعبه و مراسم و اعمال حج...........................................................................................................65

    ز )  عقل.......................................................................................................................................................68

    ح ) علم علم ایزد مدینه علم و .....   ..........................................................................................................72

    ط ) علم توأم با عمل.....................................................................................................................................77

    ی ) نماز و روزه و زکات..............................................................................................................................79

    فصل هشتم: فضایل اخلاقی...........................................................................................................................81

    الف: (حکمت).............................................................................................................................................88

    ب: (عفّت)...................................................................................................................................................96

    عفّت..............................................................................................................................................97

    حیا...............................................................................................................................................98

    رفق و مدارا...................................................................................................................................99

    آراستن نفس یا حسن هدی............................................................................................................104

    مناعت طبع....................................................................................................................................106

    صبر..............................................................................................................................................108

    قناعت...........................................................................................................................................112

    وقار..............................................................................................................................................115

    ورع..............................................................................................................................................117

    10- عقل معاش...................................................................................................................................119

    11- حریّت و آزادگی.........................................................................................................................121

    12- سخا.............................................................................................................................................123

            ج: شجاعت........................................................................................................................................127

    کرامت.........................................................................................................................................129

    نَجدت..........................................................................................................................................132

    همّت بلند......................................................................................................................................136

    سکون ..........................................................................................................................................138

    حلم..............................................................................................................................................140

    صبر وثبات....................................................................................................................................141

    تواضع...........................................................................................................................................144

    حمیت، غیرت و مردانگی..............................................................................................................145

    رقّت.............................................................................................................................................147

           د: عدالت............................................................................................................................................149

    راستی و صداقت...........................................................................................................................152

    وفا................................................................................................................................................153

    مکافات.........................................................................................................................................155

    شفقت...........................................................................................................................................157

    تودّد.............................................................................................................................................158

    تسلیم............................................................................................................................................160

    عبادت..........................................................................................................................................161

         فصل نهم: رذایل اخلاقی........................................................................................................................166

    الف : رذایل ضد حکمت ......................................................................................................................167

    اسناد اعمال بد و ناپسند به خداوند قهّار............................................................................................168

    تقلید..............................................................................................................................................171

    در خواب غفلت فرو رفتن...............................................................................................................172

    غلبه جاهلان بر عالمان....................................................................................................................173

    جستجو کردن معنای ظاهری شریعت..............................................................................................174

    دشمنی با علم و علما.......................................................................................................................175

    ب: رذایل ضدّ عفّت...................................................................................................................................174

    شکم بارگی و شهوت رانی.............................................................................................................177

    حرص آز طمع...........................................................................................................................180

    دروغ مکر حسد و ... غیبت و غمّازی..........................................................................................182

    لواط و زنا......................................................................................................................................187

    نگریستن به نامحرمان......................................................................................................................187

    افشای راز.......................................................................................................................................188

    نفاق...............................................................................................................................................188

    دروغگویی و مکر و حسد...............................................................................................................189

    فریفته دنیا بودن..............................................................................................................................189

       ج: رذایل ضد شجاعت............................................................................................................................191

    دنائت...........................................................................................................................................193

    عجله و شتابکاری..........................................................................................................................193

    عیبجویی.......................................................................................................................................194

    ریا................................................................................................................................................195

    ترس از مرگ...............................................................................................................................195

    مِراء..............................................................................................................................................196

    خفّت و خواری.............................................................................................................................197

    ژاژخایی........................................................................................................................................198

    خودآرایی.....................................................................................................................................199

    10- خودخواهی..................................................................................................................................200

    11- کبر و عجب.................................................................................................................................201

    12- غدر و حیله..................................................................................................................................202

    13- عصیانگری و سرکشی..................................................................................................................203

    14- بی‌حمیّتی......................................................................................................................................204

    د: رذایل ضد عدالت...................................................................................................................................205

    فهرست لغات.............................................................................................................................................213

    فهرست آیات.............................................................................................................................................219

    فهرست منابع .............................................................................................................................................221

    چکیده انگلیسی..........................................................................................................................................

    منبع:

    امینی، ابراهیم، 1387، اسلام و تعلیم و تربیت، چاپ سوم، چاپخانه مؤسسه بوستان کتاب.

    برتلس،آ.ی.، 1363، ناصر خسرو و اسماعیلیان، ترجمه آرین‌پور، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.

    بن شعبه‌الحرانی، حسین، 1366، تحفه‌العقول،  چاپ سوم، انتشارات اسلامیه.

    بن عدی، یحیی، 1371، تهذیب‌الاخلاق، با مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق دکتر سید محمد دامادی، چاپ دوم، مؤسسه اطلاعات و تحقیقات فرهنگی.

    پاپکین، ریچارد،1373، کلیات فلسفه، ترجمه و اضافات دکتر سید جلال‌الدین مجتبوی، چاپ هشتم، انتشارات حکمت، چاپ معراج.

    پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ، 1348،اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام، چاپ ششم.

    جوینی، عطاملک، 1367، تاریخ جهانگشای جوینی، به اهتمام محمد قزوینی،چاپ سوم ،سازمان نشر کتاب انتشارات بامداد.

    حائری، مهدی، 1369، بنیادهای اخلاق اسلامی، چاپ دوم، چاپ رستمخانی، انتشارات بنیادفرهنگی امام‌المهدی(عج).

    حقانی زنجانی، حسین،1373، نظام اخلاقی اسلامی، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

    حکیمی، محمدرضا، 1360، الحیاه، چاپ سوم، جامعه‌المدرسین قم، ج2.

    دشتی، محمد، 1380، ترجمه نهج البلاغه، انتشارات مشرقین، چاپ نهم.

    دهخدا، علی اکبر، 1383،امثال و حکم، تهران، انتشارات شقایق، ج1.

    زرین کوب، عبدالحسین،1355 ، با کاروان حله، چاپ سوم، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان.

    سلطانی، غلامرضا، 1364، تکامل در پرتو اخلاق، دفتر انتشارات اسلامی.

    شعار، جعفر، 1371، سفرنامه ناصر خسرو با متن انتقادی، نشر قطره انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شمال.

    شعار، جعفر، 1371، سیاست نامه نظام‌الملک، چاپ پنجم، انتشارات امیر کبیر، چاپ خانه سپهر تهران.

    شیخ صدوق، 1362، خصال، با مقدمه و ترجمه آیت ... کمره‌ای، انتشارات کتابخانه اسلامیه، چاپ چهارم، چاپخانه آفتاب.

    شیرازی، قطب‌الدین، 1365، دره‌التاج، مجموعه آشنایی با فلسفه اسلامی 11 بخش نخستین، به تصحیح سید محمد مشکور، انتشارات حکمت.

    صدوق،  1362، امالی، با مقدمه و ترجمه آیت ا... محمد باقر کمره‌ای، چاپ چهارم، چاپخانه آفتاب، انتشارات کتابخانه اسلامیه.

    صدیق، عیسی، 1354، تاریخ فرهنگ ایران، چاپ هفتم، چاپ زیبا

    صفا، 1355، تاریخ ادبیات ایران، انتشارات امیر کبیر، چاپ اول، ج 1

    طباطبایی، محمدحسین، 1363، المیزان فی تفسیرالقرآن، چاپ سوم، کانون انتشارات محمدی، ج1و           8و12و27

    طوسی، خواجه نصیر، 1369، اخلاق ناصری، به تصحیح و تنقیح مجتبی مینوی علیرضا حیدری، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم، چاپخانه گلشن.

    غزالی، محمد، 1372، کیمیای سعادت، تصحیح احمد آرام، چاپ سوم، انتشارات گنجینه، نشرمحمد.

    فرید، مرتضی، 1365، الحدیث، احادیث و ترجمه از کتاب‌های گفتار فلسفی، چاپ و نشر دفتر فرهنگ اسلامی، ج2 .

    فرید، مرتضی، 1368، اخلاق از دیدگاه قرآن و عترت، چاپ ششم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

    فلسفی، محمد تقی، 1356، اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، چاپ سوم، هیأت نشر معارف اسلامی.

    کلینی، 1367، اصول کافی، ج3 با شرح و ترجمه حاج سید جواد مصطفوی و ج4 با شرح و ترجمه حاج سید هاشم رسولی، از انتشارات کتاب‌فروشی علمیه اسلامیه.

    کوربن، هانری،1352، تاریخ فلسفه اسلامی از آغاز تا درگذشت ابن رشد، با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، ترجمه دکتر اسداله مبشری، چاپ اول، چاپخانه سپهر، تهران، انتشارات امیرکبیر.

    لاهوری، اقبال، 1354، سیر فلسفه در ایران، ترجمه یحیی آرین‌پور، نشر سوم، مؤسسه فرهنگی منطقه‌یی با همکاری سازمان انتشارات بامداد.

    مجتبوی، جلال‌الدین، 1369، علم اخلاق اسلامی، گزیده جامع‌السعادت ملا مهدی نراقی، چاپ دوم انتشارات حکمت.

    محقق، مهدی، 1363،اولین بیست گفتار ، در مباحث علمی فلسفی و کلامی و فرق اسلامی،سلسله دانش ایرانی.17

    محقق، مهدی، 1368، تحلیل اشعار ناصر خسرو، چاپ پنجم، انتشارات دانشگاه تهران.

    محقق، مهدی، 1369، دومین بیست گفتار، در مباحث ادبی و تاریخی و فلسفی و کلامی و تاریخ علوم در اسلام، مؤسسه مطالعات اسلامی، سلسله دانش ایرانی39.

    مشکور، محمد جواد، 1355، تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم، انتشارات اشراقی.

    مطهری، مرتضی، 1373، فلسفه اخلاق، چاپ دوازدهم، انتشارات صدرا.

    مهدوی کنی، محمد رضا،1388، نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی، چاپ بیست و چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

    میبدی، رشیدالدین، 1339، کشف‌الاسرار، به اهتمام علی اصغر حکمت، چاپ تابان،ج1.

    ناصر خسرو ، 1363، جامع‌الحکمتین، به اهتمام دکتر محمد معین و هنری کربین، چاپ دوم، چاپخانه شرکت گلشن، کتابخانه طهوری.

    ناصر خسرو، 1363، گشایش و رهایش، با تصحیح و مقدمه سعید نفیسی، نشر جامی، چاپ اول، چاپ آفتاب.

    ناصر خسرو، 1370، زادالمسافرین، چاپ افست، انتشارات کتاب فروشی محمودی، چاپ رشدیه.

    ناصر خسرو، 1384، دیوان اشعار، با مقدمه سید حسن تقی‌زاده،چاپ چهارم،  مؤسسه انتشارات نگاه، چاپ نوبهار.

    ناصر خسرو، 1387،دیوان اشعار، تصحیح مجتبی مینوی، چاپ سوم، انتشارات معین، چاپ مهارت.

    ناصر خسرو،1354، وجه دین، زبان و فرهنگ ایران، ناشر کتابخانه طهوری.

    نراقی، احمد، 1361، معراج‌السعادت، از انتشارات رشیدی و امین، چاپ دوم، تیرنگ .

    نصرت، امین، 1365، اخلاق، اقتباس و ترجمه از تهذیب‌الاخلاق ابن مسکویه.

    یادنامه ناصر خسرو،1356، دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی.

    یوسفی، غلامحسین، 1355، دیداری با اهل قلم، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی، ج1. 

پروپوزال در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, گزارش سمینار در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, تز دکترا در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, رساله در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, پایان نامه در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, تحقیق در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, مقاله در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, پروژه دانشجویی در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, تحقیق دانشجویی در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, مقاله دانشجویی در مورد پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه, پروژه دانشجویی درباره پایان نامه اهمّیّت و جایگاه مردم درنهج البلاغه
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت